كاش ميشد.....
از اونجايي كه :كنم هر شب دعايي كز دلم بيرون رود مهرت
ولي آهسته ميگويم خدايا بي اثر باشد
نميشه...نميتونم ....نميخوام
سلام.
نمي دونم چرا يهو نپسرده شدم...
يهو مغزم خالي شد...
خودم مي دونم چرا...
احساس مي كنم هيچي يادم نمياد!
دلم مي خواد بارون بياد و من كلي زيرش گريه كنم تا امانم سوال پيچم نكنه!
اعتراف مي كنم در مقابل چشماي مامانم و بدتر از اون سعيده هيچي رو نمي تونم قايم كنم!
دلم سعيده مي خواد ...
خيلــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــي خوب دركم مي كنه!
باران... باران...
من واقعا شرمنده ام .....
جدا يادم رفت قرار بود چي كار كنم....
الان ..دقيقا همين الان....يك ربع مانده به ساعت يك نصفه شب يادم افتاد....
دعا كن فردا يادم بمونه بشينم روش كار كنم.....
البته بهتر بود بهم يادآوري مي كردي...من كاراي روزانه ام رو هم مدام يادم مي ره
چرا اين بچه ها همشون بعد اردو قاطي كردن؟
همشون افسرده شدن......
خوبه بگيم اردو بعديه نبرنشون.....
اوضاعشون خرابتر مي شه يه وقت......
سلام!
پس کجا در رفتي؟
حالا يكي اينا رو بخونه مگه چي ميشه؟
مگه داريم جرم ميكنيم..
اصلا به كسي چه ربطي داره؟
خب پس چرا ميگي رشته هاي مختلف؟
منظورت زير شاخه هاي رشتتونه؟
چرا همشون پريدن؟
خصوصيشون كردي؟
به هوش بانو بگو با اونم قهر كردم...
چون اعصابم از دست وبلاگش حسابي خرده..
همش مي پره بالا و به بخش نظرات نمي رسه....
هرچه قدر هم كه رفرش مي كني فايده نداره.....