خودتي!!!
به من چه!
معركه اي..!
من همون مطي جونم....
باز هم در جهت راهنمايي كردنت بود.....
ضمنا فردا رو به خودم و خودت و خودش تبريك مي گم.....
منظورم روز جوان ست....
چون خواهر هوش بانويي ، گفتم يه راهنماييت بكنم خيلي به خودت سخت نگيري!
نرسيدي جواب بدي؟؟؟؟؟؟؟؟؟
چه حرفا!
مگه تو چي كاره اي كه اصلا وقت نداري دوتا جواب خشك و خالي بنويسي؟
برو داداش...بهونه ي بي خودي هم نيار.....اعتراف كن كه كلاس مي ذاري...
ضمنا جلسات من خيلي جدي و حياتي هستن.....مثل جلسات شما نيست كه اول به مردم بگين باهاشون كار دارين و اون مردم بدبخت هم يه ساعت معطل شما بشن و بعدا بفهمن سر كار بودن و شما بعدا باهاشون كار داشتين....
حالا خدا مي دونه كه واقعا كار دارين يا اونم سركاريه.......!
و امان از اين خستگي ها ...! و اين پريشاني ها !
امان ....!
و امان از اين همه بغض فروخورده که اگر سد پيش رويشان را
بشکانند ، اين دنيا را در پيش روي خود نابود مي کنند ...!
گاهي چه قدر اين ذهن پرشانم محکم بر من خسته نهيب و تازيانه
مي زند ...
چرا اين كارو نكنم.....؟
بعيد مي دونم اصلا نظرات روبخوني!
شايدم مي خوني و جواب نمي دي.....خيلي كلاس ميذاري!
اييييييييييييييييييييييييييييييييييييييييييييييييييييييييييييييي!
از آدمايي كه كلاس مي ذارن اصلا خوشم نمياد!
و از كسايي كه آدم رو مي ذارن سركار.....چهارشنبه رو به خاطر مياري؟
كار خسته كننده اي ،بايد خيلي قوي باشي كه دووم بياري آباني ...
ديگه بهت نمي نظرم....
مي توني خوشحال باشي ....
و با ضمير ناخودآگاهت اينقدر بجنگي كه خسته شي............!